Home  |  About Me  |  Contact Me  |  Galleries  |  Weblog
گشت و گذار | زادۀ برج سرطان | همه مطالب Brief In English
مرگ امام

 نمی دانم چه اتفاقی افتاده، آن روز ها تابستانِ تهران اینقدر گرم نبود که تا صبح صدای جیرجیر کولر های آبی، آسمان را بشکافد. حیاط به نسبت بزرگ و باغچه ی وسط آن و شیطنت ذاتی ام هم بی تاثیر نبود. هنوز بهار تمام نشده، دیگر در خانه نمی ماندم و شب ها در حیاط می خوابیدم. خصوصا وقتی مدرسه تمام می شد و مجبور نبودم صبح زود برخیزم. پیش از بهار هم مادرم به خاطر ترس همیشگی اش از هر بالا و پایین و تغییری، و گزند سرما و گرمای فرزنداش، با توپ و تشر و فریاد نمی گذاشت. وگرنه بیرون خوابیدن را حتی در سیاه زمستان دوست داشتم. همین دو سه سال پیش هم وقتی در سرمای منفی 13، 14 درجه سانتی گراد بی سابقه ی تهران شب را در حیاط خوابیم، صبح نمی دانستم چگونه متوجه اش کنم که دیوانه نشده ام و فقط در حال آزمایش کیسه خواب تازه بودم.

آن شب هم خوشحال از تمام شدن درس و آزمون، رخت خوابم را بیرون آورده و میان ساختمان و باغچه، وسط حیاط و در جای همیشگی بیتوته کرده بودم. شگفت، صدای بلند قرآنی بود که صبح بیدارم کرد. اینکه پدر و برادرم سر کار نرفته بودند و ساعت از 7 هم گذشته بود. امام مرده بود. خانواده ام ناراحت بودند من هم. نمی دانم چطور می شود که کودکی ده ساله یک رهبر سیاسی و مذهبی را دوست داشته باشد و از مرگش در سن نود سالگی ناراحت شود. شاید فضای آن روز های  خانواده و مدرسه دلیلش بود. اما به هر روی من هم ناراحت بودم. امتحانات باقی مانده دبیرستان و دانشگاه تعطیل شد. نیروهای نظامی و کادر درمان به حال آماده باش درآمدند و خواهرم که آن روز ها "طرحش" را در بیمارستانی در سنندج می گذراند، مرخصی اش را نیمه تمام گذاشت به سنندج بازگشت. 40 روز عزای عمومی اعلام شد و پس از آن محرم و صفر آمد. عزایی 100 روزه همه جا را گرفت. تلوزیون جمهوری اسلامی که دوشبکه با مجموع کمتر از 16، 17 ساعت برنامه داشت، از جمله معدود سرگرمی های تعطیلات نزدیک به چهار ماه تابستان آن روز های ما بود. عزای عمومی یعنی بیشتر این چند ساعت برنامه محدود هم به خطابه و وعظ  روحانیان و عزاداری مداحان اختصاص می یافت. فرزندان پدر و مادر مرده هم در کمتر از این زمان به زندگی باز می گردند، اما تمام تابستان 68، سیاه و غمگین بود.

Imam's Death

21 years ago when I was a child at the end of spring 1989, Ayatollah Khomeini former supreme leader of Islamic Republic died. It caused to make me sad. I don’t know why a little boy should be sad of a political and religious leader’s death. But I was sad like my family.

A public mourning was declared for 40 days and after that came “Moharram” and “Safar” two lunar months which Shiites are mourning for Imam Hosein, Prophet Mohammad and Imam Hasan and Imam Reza who were martyr in this two months.

 About 100 days mourning was too much. There were only two TV channel have less than 16 hours program and it was the only entertainment for us in about 4 months’ summer holidays. In periods of mourning TV programs often limits to religious lectures and eulogy and so on.

نظر(2) | پیوند ثابت جـمعه 31 اردیبهشت 1389 - 4:34 عصر
21 May 2010 16:34
Brief In English
بایگانی

جستجو

پربیننده ها
شاهکار روزنامه ایران
نامه ای به یک علی خدابخش
کمبزه
عکاسی هم شغل است مثل سلمونی
آغاز

پیشنهاد
TinEye
LENS
The Big Picture (Boston)
PHOTOS (CBS News)
PHOTOS (TIME)
PhotographyBlog
Superjournalist (Persian)
Stock Photo Agencies List

پیوند ها

Instagram

آمار کاربران
تعداد کاربران حاضر در سایت: 11
Terms Of Use
Copyright @ 2024 Mohammad Ghadamali. All rights reserved.