بی آنکه بخواهم یا بفهمم آغاز شد. سر و ته میان زمین و آسمان در فضایی سرد و خشک، روشن و شلوغ، غریب و ناآشنا. سراسر بهت و ترس بودم که بر پشتم کوبیدند. گریه ام گرفت؛ اما از شیون و گریه ام هیچ دلی نسوخت. من متولد شدم.
همچون دانه ی گندمی که زیر خاک بیفتد. گندمی که با دقت تمام زیر خاکش نهند، یا دانه ای که اتفاقی روی زمین افتاده و تلی خاک رویش را پوشانده و جرعه ای آب سیرابش کرده است. نفهمیدم من چگونه گندمی بودم؛ اما به هر روی کم و بیش هم خاک بود، هم آب. هرچند که نه آبش همیشه خنک و مهیا بود، نه خاکش؛ اما بود.
بعدها دانستم که همه اینگونه سر و ته شروع می کنند و پایانی شبیه هم دارند؛ اما میانه راه تفاوت از زمین تا آسمان است. دانستم دو پیکر بر هم پیچیده اند تا تنها من به دنیا بیایم و تنها بروم و میانه راه هم دل ِ سرگردان ِ تنهایی را مشغول کنم. این را پیش از اینکه به کسی دل ببندم یا کسی دلش را ببازد، دانستم.
دانستم که چهارماهگی دندان در آورده ام، شش ماهگی به حرف آمده و یک سالگی راه افتاده ام. سینه پهلوی چهارماهگی ام امان مادرم را برید و دو شب را با گریه بر بالینم صبح کرد. این دانسته ها جملگی مربوط به گذشته است. 5، 10، یا 15 سال پیش؛ اما تازگی ها فهمیده ام که این ها مهم است. جملگی مهم و شنیدنی است. نه از آن جهت که ناگهان نویسنده خوبی شده یا دچار توهم شده ام. ابعاد هستی ام، یعنی مکان و زمان هست شدنم دلیل نوشتن شده است. زاده ی برج سرطان روز های آغازین انقلاب اسلامی ایران. مسلمان و ایرانی، کودک انقلاب و نوجوان جنگ، جوان دوم خرداد و سوم تیر موجود جذابی است برای دیدن و شنیدن. و اکنون پس از بیست و دوم خرداد 88 در آستانه ی ورود به دهه ی چهارم عمر. جوانی که در بستر انقلاب، جنگ، کودتا و تظاهرات و اجتماعی شگفت، سی سالگی را پشت سر می نهد.
* * * پی نوشت: این آغاز قصه من است که هفت ماه پیش نوشتم. آن موقع کرکره وبلاگ طوسی را پایین کشیده بودم و جایی برای نشر اش نبود؛ در واقع دل و دماغش نبود. خاطره بیست و دوم خرداد زنده بود و هنوز تلخی اش به ته زبانم نرسیده بود، بگذریم.
به هر روی این سایت و وبلاگ تازه من است. با خودم قرار گذاشتم دیگر به اراده دیگران تعطیل نشوم، هرچند که این اراده پرزور باشد؛ مگر آن که خود اراده کنم برای تعطیل شدن که قرار است نکنم به امید خدا. نوشتنم برای خوانده شدن است و خوانده شدنم برای گفتن و گفتن برای شنفتن. بد جور چشم انتظار شنیدنم. برای عکس ها و این نوشته های گاه و بی گاه.
و سخن آخر سپاس بی حد از برنامه نویس سایت که زحمت بسیار کشید و سپاس از محسن عزیزی برای راهنمایی های خوبش درباره گرافیک سایت.
|