تقریبا کسی دیگه نیست که ندونه شغل ما درست مثل شغل کارگران فصلی شده؛ گاهی هست و خیلی موقع ها نیست. اما گاهی خیلی ها فراموش می کنند که شغل عکاسی خبری هم یک شغله، مثل سلمونی. یک استاد سلمونی وقتی به مهمانی می رود، سر صاحبخانه را نمی تراشد و شانه و قیچی اش را در همان مغازه می گذارد و شاید با یک شاخه گل به مهمانی برود. اما بعضی از دوستان ما دوربینشون رو همه جا می آورند. طوری که بعد از یک فصل بیکاری وقتی دوباره به برنامه ای می روی کلی آدم دوربین به دست جدید وقدیمی می بینی که فرصت نفس کشیدن بهت نمی دهند. هر چی نشریه و روزنامه و سایت و خبرگزاری باقی مونده رو که بلدی می شمری، بازم خیلی هاشون اضافه میایند و نمی دونی برای چی یا کی دارند اینقدر هول می دهند. خوب ما ها عادت کردیم که سر همدیگرو بتراشیم و ناراحت نشیم؛ اما گاهی باعث می شه دیگران ناراحت بشوند و احیانا بهمون توهین کنند.
یا وقتی خودمون فراموش می کنیم که کار ما یک شغل است چه توقع داریم که بقیه یادشون نره. این می شه که وقتی از دعوای دونفر عکس می گیری میان اول از همه تو رو می گیرند و جد و آبادتو میارند جلو چشمات. حالا تا قیامت توضیح بده که من فقط عکاسم؛ دو نفر دیگه داشتند وسط خیابون دعوا می کردند؛ عمرا اگر به خرجشان برود. یا فراری می شی یا بی کار یا عکاس عروس خانوم ها.
* * *
توضیح عکس ها: تلاش و دوندگی شدید عکاسان برای تصاحب جای بهتر، پیش از ورود رهبر انقلاب پای صندوق رای 110 انتخابات ریاست جمهوری دهم.
|